شعر مدح امام حسين (ع)

نشنيد كسي سوز صداي سخنم را
ديدند ولي لحظه ي پرپر شدنم را

مشغول دعا بودم و مشغول مناجات
بستند به سر نيزه سنان ها دهنم را

با ضربه ي شمشير جدا كرد حرامي
بر سينه ي من دست عزيز حسنم را

در پيش دوتا چشم تر مادرم آن ها
بردند به غارت ز تنم پيرهنم را

پس حمزه كجائي كه بيائي و ببيني
مثله شدن تك تك اعضاي تنم را

در قتلگه آمد پس از اين واقعه زينب
حق داشت كه زينب نشناسد بدنم را

با دست خودم هديه به او دادم و رد كرد
آنكس كه چنين برد عقيق يمنم را

پر بود شكم ها همه از نان حرام و
نشنيد كسي سوز صداي سخنم را…

محسن صرامی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا