شعر شهادت حضرت محسن (ع)

از غرورم نمانده هیچ اثری
هستیم را گرفت میخ دری

مادرم را به پیش چشم علی
بی هوا می زدند چل نفری

در که افتاد بر زمین افتاد
شده سردرد او چه درد سری

فاطمه پا به ماه بود، ای داد
نشد آخر ز محسنش خبری

خورده انگار شعله ها به تنش
خورده دیوار هم به او گذری

صورت حوریه زهم پاشید
داشت نامرد سیلی قَدَری

رضا دین پرور 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا