شعر مناجات امام رضا(ع)
هربار میبخشی مرا, من نصف جان میشم
ازبس خجالت میکشم, آب روان میشم
صد سال پیش از کوچه ما رد شدی اما
هر وقت میبوسم زمین را آسمان میشم
یک عمر گریه قیمت ما را مشخص کرد
این روزها دارم چقدر ارزان گران میشم
عاشق شدیم و تجربه کردیم پیری را
من در بهار زندگی دارم خزان میشم
پروانه ای را دیدم و گفتم شبی منهم
مانند این پروانه رسوای جهان میشم
یک استخوان انداختن مال تو چیزی نیست
اما نباشد من که پوست و استخوان میشم
پیش تو که هستم زبانم بند میاید
اما کنار عکس تو بلبل زبان میشم
فرقی ندارد مال من اصلا کجا باشم
آهو نشد باشد سگ این کاروان میشم
من با گدایان سر کویت ولو با من
نامهربان باشند,باشد مهربان میشم
نان آور این خانه ما هم شما هستید
بیهوده من دارم اسیر لقمه نان میشم
من وقت میوه چیدنم فصل زمستان است
یعنی به لطف گریه در پیری جوان میشم
چون داستان مرد سلمانی بین راه
یکروز میاید که من هم داستان میشم
علی اکبر لطیفیان