تو یادگار کربلایی
ای آنکه قبرت بی چراغ و سایبان است !!!
روضه نمی خواهی !! مزارت روضه خوان است
گلدسته ات سنگی ست , روی تربت تو
گنبد نداری … گنبد تو آسمان است
اصلا نیازی به بیانش نیست دیگر
اوج غریبی تو از قبرت عیان است
تو یادگار داغ های کربلایی
از هرم ماتم در دلت آتشفشان است
هر روضه ات کرب و بلایی می شود … چون
دور مزار تو پر از نامه رسان است
تو شاهد باران سیل آسای خونی
تو کعبه ای … چشمت شبیه ناودان است
تو یادگار باغ های لاله هستی
اما به ذهنت خاطرات صد خزان است
جسم تو در خاک بقیع و روحت اما …
در قلب یک گودال , هر شب میهمان است
دیدی که در گودال , جدت را چه کردند
دیدی که عمه روی تَل بر سرزنان است
تو شاهد گل های از ساقه جدایی
دیدی که بر نیزه سرِ پیر و جوان است
تو غیرت اللهی … غم ناموس دیدی
از داغ غارت در گلویت استخوان است
تو مقتلی هستی که دیده روضه ها را
آنچه زبان از گفتنش هم ناتوان است
رضا قاسمی