شعر محرم و صفرشعر وروديه محرم
هلال ماه
کوچه ی غـم , باز شد
باز هم در خیمه ی دل پای ماتم باز شد
عرش مِشکی پوش شد
باز هم پـرونـده ی ماه محـرّم , باز شد
آســمان آهـی کـشید
باد راه افتاد و پرچم پُشت پرچم باز شد
بسته شد دربِ گُناه
بــاب تـوبه نـیز بر اولاد آدم , باز شــد
شد دَمَم “یا فاطمه”
تا که بر شکل هلال ماه چشمم باز شـد
با تَعلّــق بر غمـش
بنـد از پــایِ دلِ أحــرارِ عـالَــم بــاز شد
“یاعلیّ” و “یاحسین”
کودک قـلبـم زبانــش با دو تا دَم باز شد
او شِـفایم داد و بعد
بـالِ پروازم به سمت عرش أعـظم باز شد
هم گـدا ارزش گـرفت
هم گِـره از کـارِ او , قَـــدرِ مُسَـلَّم باز شد
روضه ی سربسته اش
خط به خط با نثرِ جانسوزِ مُقرَّم باز شد
آه , فرقِ ماهِ شاه
از وسط با ضربه ای بسیار مُحـکم , باز شد
با سه شعبه بعد از آن
حلق طفل و بازوی ارباب با هم باز شد
محمّد قاسمی