اِی ثروت عالَمْ حسین
هرچه دارم نـذرِتو اِی ثروت عالَمْ حسین
چند دِرهم خرج شد تا شدتنت دَرهم حسین
رفتی و بی تو شدم همراهِ نامَحرم حسین
تازیانه شد جوابم هرکجا گفتم … حسین
شد سرم مثل سرِتو قاریِ نیزه نشین
از سرِنیزه سرِبازار … زینـب را ببین
باز هم در کوفه ام تدریسِ قرآن می کنم
خطبه ای می خوانم و دین را نمایان می کنم
آسمان را میهمانِ روضه یِ نان می کنم
گوشه یِ ویرانه را باآه…. میدان می کنم
کـوفه و شامِ بلا مَـقهور آوایم شده
عرش ماتِ مارأیتْ اِلا جمیلایم شده
می کِشم افلاک را تا خاک پائین با دَمَم
بعدِ عبّاسِ علی من حاملِ این پرچـمم
زن ولی مانندِ مادر با ولی اَم … محکمم
کوهِ غم هستم اگر دشمن نمی بیند غَمم
جلوه ای از عالی وُ اعلایِ بدر و خیبرم
وارثِ پیغمبرم … من حیدرم… من کوثرم
من علمدارم ولی دستِ کبودی مانده است
اشکهای مشکِ چشمم عرش را لرزانده است
ذوالفقارِ خطبه هایم لشکری تارانده است
روی نِیْ آرامشم قرآن برایم خوانده است
یادِ رگهای بریده می کنم هر روز و شام
یادِ کوفه … یادِ سنگ اَندازهای روی بام
تازیانه خورده ام جای عزیزانم مـُدام
روضه ام شد کَعبِ نی … تشتِ طلا … بزمِ حرام
یادگارِ فاطمه شد قدکمان … دلبر بیا
عمه جانت گفت یاصاحب زمان دیگر بیا
حسین ایمانی