شهادتم مسلّمه نمیخواد….
شهادتم مسلّمه نمیخواد….
روضه من مقدمه نمیخواد…
هرچی برات بگم کمه به ولله
کوفه نگو جهنمه به والله
عطش دارم شبیه جوی خشکم
بغضی نشسته تو گلوی خشکم
حجره به تارک وطن ندادند
یه کاسه اب به دست من ندادند
عطش بلای جان عندلیبه
بیعت کوفیان عجیب غریبه
پسر عمو نیا هوا ابریه
بیعت با یزیدیان جبریه
پسر عمو نیا همش دروغه
دور دکان حرمله شلوغه
اینا برا سر تو نقشه دارن
برای لشگر تو نقشه دارن
با لشگرت مقابله میکنند
با سر تو معامله میکنند
اینجا نیا تیر و کمان زیاده
اینجا نیا زخم زبان زیاده
کوفه نیا نگاه هرزه داره
کوفه نیا خورجین نیزه داره
خلاصه اقاجون بیا و برگرد
به سمت کربلا نیا و برگرد
خواهشی دارم از تو ای عزیزم
حالا که خونمو به پات میریزم
دلبرمو به دست تو سپردم
دخترمو به دست تو سپردم
امام طلعه الرشیده ی من
جان تو و جان حمیده ی من
میان گریه ات نوازشش کن
مثل رقیه ات نوازشش کن
بچه یتیم گناه داره مگر نه
غصه و اشک و آه داره مگر نه
سرم شکسته است و سر شکسته م
رمق نداره زانوهای خسته م
بشکنه دستم که نوشتم بیا
پشیمون هستم که نوشتم بیا
منم خجالت زده ات به قرآن
بگو حلالم میکنی حسین جان
شاعر: علیرضا خاکساری