ای امام عسکری
گفت ابوهاشم که بود از یاوران عسکری
آن که جانش بود پُر از عشق آن مِهر هُدی
گشتم از ظلم و جفای دشمنان اهل بیت
روزگاری در غل و زنجیر و زندان و بلا
نامه ای ارسال کردم با شکایات زیاد
سوی مولایم امام عسکری ابن الرضا
نامه ای آمد برایم روح بخش و جانفزا
که نماز ظهر را امروز خوانی در سرا
حکم آزادی برایم آمد و هنگام ظهر
من نماز خویش را در خانه ام کردم ادا
لیک بودم در فشار و تنگی و سختی و فقر
روزها چون شام بود و شام ها شام عزا
خواستم از او بخواهم چند دیناری ولی
گشت مانع لشکری انبوه از شرم و حیا
تا رسیدم من به منزل, آن کریم مهربان
صد طلا ارسال کرد و نامه ای چون کیمیا
بی خجالت هر چه حاجت خواهی از ما کن طلب
تا ببینی آن چه را خواهی اگر خواهد خدا *
ای امام عسکری, فرزند دلبندت ببین
در غل و زنجیر غیبت سخت گشته مبتلا
دوستانت را به یک نامه خلاصی می دهی
لیک مهدی هست در زندان, نباشد این روا
بی خجالت گویمت آقا دگر خسته شدیم
نامه ای بفرست یا دستی برآور بر دعا
نامه ای بفرست و برگو کای محبان علی
ظهر فردا بر امام خود نمایید اقتدا
در گلوی شاعرش بغضی عجیب افتاده است
نشکند این بغض را تا جان ز تن گردد جدا
* به نقل از کتاب شریف کافی باب مولد أبی محمد الحسن بن علی علیهما السلام حدیث 10
سید علی احمدی