شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

قافله

نیامدی به زبان دارم از غمت گله ها.

که کرده از تو مرا دور خطِ فاصله ها.

من و خجالتِ از روی تو، وَ شرم گناه.

به رعشه کل وجودم گرفته زلزله ها.

بیا به دست عنایت ز پای دل وا کن.

شما گره به گره قید و بند سلسله ها.

بیا که مشرک و مسلم به عزم دیدارت.

به اشک دیده و دل ساز کرده قافله ها.

ز قیل و قال منم من، به راه افتاده.

به چار گوش جهان گفت و گوی و ولوله ها.

بیا که گشته معمای زندگی مشکل.

بزن به قلب جهالت به حل مسئله ها.

قضا و عدل علی را دوباره جاری کن.

بیا و ختم به حق کن تمام قائله ها.

سخن ز نظم نوین می کند جهانِ فریب.

بیا به جلوه بزن برهَم این معادله ها.

نماز جمعه ی ما، ای شعار وحدت ساز.

بیا که بغض تو دارد قنوت نافله ها.

بیا که حُرمَتِ قرآن رسیده تا جایی.

که شد وسیله ی تایید در مبادله ها.

بیا که دین خدا گشته اولین کالا.

که در حراجِ قسم می شود معامله ها.

پر از ملال و محن گشته کاسه ی دلها.

که از فراقِ تو سر رفته صبر و حوصله ها.

بیا که روضه بخوانم ز چشمِ خونِ عموت.

برای غربت ارباب، بین هلهله ها.

شنیده ای که بین شمر و ساربان بوده.

سرِ بریدنِ انگشت، صحبت از صله ها.

برای غارت گهواره ای شده دعوا.

میان خولی و زجر و سنان و حرمله ها.

توان نداشت قدمْ، از قدم که بردارد.

رقیه پای ورم کرده اش ز آبله ها.

رسول رشیدی راد(مجتبی)

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا