میلاد یار
عرش حق بی تاب,این دنیای خاکی بیقرار
ماه شعبان,روز سوم, عالمی در انتظار
حال دنیا فرق دارد روز روز دیگریست
گوئیا این اولین بار است می آید بهار
کوثر ساقی آن سرمست,حتی با یقین
حضرت دادار شاد از لحظه ی میلاد یار
قابله لعیا, به دست مریم و سارا حریر
حاملش خیر کثیر مصحفِ پروردگار
باب او آنکس که در معراج, ختم المرسلین
دید او را با خدای بی قرینه همجوار
خادمش خوبان عالم,کمترینش جبرئیل
وه چه مولودیست, مثلش را ندیده روزگار
عالم و آدم نه تنها محو رخسارش شده
عشق هم بر روی او عاشق شده بی اختیار
فرصت خوبیست فطرس,بال و پر خواهی اگر
میدهد گهواره اش حاجت حسین است این نگار
این که میخواهد به دنیا دیده بگشاید کنون
با نگاهی وا رهاند عاشقانش را ز نار
مرضیه آرام تر, حالا که وقت گریه نیست
گرچه میگوید اناالعطشان مشو اینگونه زار
این که میگوید اناالمظلوم شاه عالم است
آمده در راه محبوبش کند ایثار ثار
گریه را بگذار باشد کوفه در کنج تنور
آن زمانیکه به رویش زخم بینی پرشمار
روز میلاد است فرشی,صبرکن دیگر بس است
با قلم گو,بهر روضه باش روزی روزه دار
بهنام فرشی