سفره دار ماه مهمانی تویی
رازق رزق دعا خوانی تویی
بانی چشمان بارانی تویی
با خبر از درد پنهانی تویی
گریه کردم وقت افطار و سحر
یابن زهرا از تو هستم بی خبر
چشم ما را رنگ بیداری بده
بر گدایت وقت دیداری بده
آنچه از لطف و کرم داری بده
نان و خرمایی هم افطاری بده
نان تو نان علی و فاطمه ست
بر غم و درد دل ما خاتمه ست
بسکه سرگرم گناه و غفلتم
شد عبادت , عادت بی طاعتم
داده اما حضرت حق مهلتم
در ضیافت خانه ی او دعوتم
دعوتم , اما ندارم آبرو
ذکر العفوی برای من بگو
بار مارا می کشی بر شانه ات
ای فدای اشک دانه دانه ات
به رقیه عمه ی دردانه ات
کن نظر بر بنده زاد خانه ات
با رقیه آمدم راهم دهی
تا سحر هم اشک و هم آهم دهی
در سحر لطف مکرر می رسد
یا خبر یا اینکه دلبر می رسد
ناله ی جانسوز دختر می رسد
آه , بابایی که با سر می رسد
دخترش سر را تماشا می کند
در دل شب دردو دلها می کند:
جان بابا کم نما این فاصله
زخمی ام مثل تمام قافله
بر تنم دارم نشان از غائله
من کتک خوردم میان سلسله
بر رخم امشب ببین این مسئله
جای مشت شمر و خولی, حرمله
وارثم بر روضه های مادری
شد تمام صورتم نیلوفری
از سرم دشمن کشیده روسری
جان بابا دخترت را می بری؟
یک نفس مانده برایم تا سحر
می کشم آهی مرا با خود ببر
حسین رحمانی