شعر مصائب اسارت شامشعر مصائب اسارت كوفه
روشنگر است ناله پشت شرارها چون آفتاب در همه روزگارها
روشنگر است ناله پشت شرارها
چون آفتاب در همه روزگارها
روشن تراست ازهمه ی روزها شبش
شب دیدنی ست جلوه شب زنده دارها
خاک رهش بلند که شد”تربت” ش کنید
فرقی نمی کنند تراب نگارها
این است معجزش که دمی معجزه نکرد
ازهیچ خلق سرنزد اینگونه کارها
این شانه را به هیچ نبی ای نداده اند
که بارها بلند شود زیربارها
یک ذره ازتلالو خورشید کم نشد
ذره کجا و جلوه پروردگارها
این دشت بااراده زینب اداره شد
دردست جبر اوست همه اختیارها
زینب سواره است اگرچه پیاده است
اینها پیاده اند, همین ها,سوارها
واکرده است فکرکنم بال خویش را
بیهوده نیست اینهمه گرد و غبارها
آهش تمام لشگریان رامچاله کرد
از او گرفته اند نسب ذوالفقارها
زینب چنان نهیب زد و نورماه را
برداشتند از سر معجر ندارها
گیسو اگر شتاب کند گیر می کند
یعنی به نفع نیست همیشه فرارها
علی اکبر لطیفیان