شعر عيد مبعث

ما بی علی کنار پیمبر نمیرویم

طی میکنیمسمت ملاقات جاده را

شاید کسیسوار کند این پیاده را

وقتشرسیده است که با گریه ریختن

جبرانکنید توبه ی از دست داده را

تکریمدیگری است همین امتناع ها

پس شکرمیکنیم عطای نداده را

ما دررکوع نافله با آبروتریم

اصلاًنخواستیم تن ایستاده را

خُدّامآستانْ همیشه جلوترند

یا ربنگیر خدمت این خانواده را

مکهشرافتش به حضور محمد است

پس قصدمیکنیم فقط مکه زاده را

گر بی علیبناست که این راه طی شود

مگذار پسمقابل ما راه جاده را

ما دربخانه ای به جز این در نمیرویم

ما بی علیکنار پیمبر نمیرویم

خوان کریمخالی و بی نان نمیشود

فقر گداحریف کریمان نمیشود

گویی نمیبرد ز عنایت سعادتی

آنکه اسیرزلف پریشان نمیشود

این چهحکایتی است که اصلاً برای ما

مبعث بدونشاه خراسان نمیشود

از برکتدعای رسول است هیچ جا

در دوستیفاطمه ایران نمیشود

مبعثنتیجه ای ز کرامات حیدر است

هر آنکهبی ولاست مسلمان نمیشود

یکبار یانبی و دگر بار یا علی

یا مصطفیبدون علی جان نمیشود

چون شرحزندگانی مولاست خواندنیست

ورنه کسیکه پیرو قرآن نمیشود 

جبریل علی, وحی علی و زبان علیست

قرآنبخوان رسول,که قرآن همان علیست 

مبهوتمانده است تماشای خویش را

روح بلندو جلوه ی والای خویش را

سوگندمیخوریم همه تَرک میکنیم

بردارد ازبهشت اگر پای خویش را

اصلاًهمان زمان چهل سال پیش هم

اثباتکرده بود بلندای خویش را

آنکس امامماست که در لیلة المبیت

وقتی کهرفت داد به او جای خویش را

او ماندنینبود اگر پُر نکرده بود

با مرتضیو فاطمه دنیای خویش را

از دیدنتجلی خود دست میکشید

میدید تاتجلی زهرای خویش را

یا فاطمهوَ یا که علی جلوه میکند

وقتی نشاندهد قد و بالای خویش را

نور است ودر تن سه نفر جلوه کرده است

این نورقبل خلق بشر جلوه کرده است 

ای خاکپای توست تمام وجودها

هفت آسمانو خلقت گنبد کبودها

ای کیسه یهمیشه کرامت میان شهر

آقایمهربانی و آقای جودها

آری نمازبی تو به قرآن قبول نیس

ای اولینسلام همه در قعودها

جبریل ماچگونه تورا پا به پا شود

درماندگیکجا و مسیر صعودها

قربان چشمهای تو دار و ندارها

قربان خاکپای تو بود و نبودها

شکرخداقبیله ی توکامل است و بس

کوری چشمعایشه ها,این حسود ها

ماباتوأیم و با همه ی خانواده ات

عالم فدایزندگی صاف و ساده ات

از مامگیر تاب و تب شور و شین را

حُبِ علیهمان شرف نشأتین را

از مامگیر شوق سفرهای تا نجف

مکه,مدینه ,سامره و کاظمین را

با حبخانواده ی تو سالهای سال

بخشیدهاند آبروی عالمین را

ما نذرکرده ایم که بیرون بیاوریم

از زیردِین,این جگر زیر دین را

ما قصدکرده ایم به یاری فاطمه

نائل شویمکرب و بلای حسین را

بوسه مزنکنار تمنای دخترت

زیر گلویکوچک این نور عین را

وای ازدمی که زینب کبری رسیده بود

وقتیرسیده بود که حنجر بریده بود

علی اکبرلطیفیان

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا