می نشینم , در خیالم با تو خلوت می کنم باز هم دل را به پابوسیت , دعوت می کـنم
می نشینم , در خیالم با تو خلوت می کنم
باز هم دل را به پابوسیت , دعوت می کـنم
می روم با سر فرو , بین فُراتِ اشکِ خویش
“ارتمـاسی”هم شده غـسـل زیارت می کنم
من , از اُفتــادن به خاکِ پایت عزّت یـافتم
شاهدم,این سجده هایی که به تُربت می کنم
بی بضاعت هستم امّـا باز خوشحالم , حسین
لا اقل , عُـمرِ خودم را صرفِ هیئت می کنم
کاملاً حِـس می کنم ابواب رحمت وا شـدند
آن زمانهایی که در باب تو صحبت می کنم
خوب یا بد, زشت و زیبا , چون به تو وابسته اند
با تمــام سینه چاکانت رفاقت می کنم
نَفْـس هم حاضر نشد حـرف دلم را بشــنود
از خودم دارم به درگاهت شکایت می کـنم
مرهم دردت نبودن جای خود, طوری شده
درد هایم را نشـستم با تو قـسمت می کنم
خیمه های روضه ات وقـتی که خـلـوت می شوند
بیشتر از هر زمان , احساسِ غُربت می کنم
نـیّـتم تنها تأسّـی کردن است و بس , اگر
شب به شب در روضه ها ذکر مصیبت می کنم
من مُـریدِ روضه خوان های تو هستم یاحسین
ورنه کی در محـضر زینب جسارت می کنم
روضه خوان های تو آنانـند که افتاده اند
در دل ویرانه ها پای سرت جان داده اند
محمد قاسمی
با سلام و عرض ادب – عالی بود – استفاده کردیم
عالی بود
خیلی التماس دعا