شعر شهادت حضرت زينب (س)

بغض

با لرزش این هق هق آخر
تا می‌تکانم نیمه‌جانم را …
آماده‌ام ای علت باران
بر من بباری آسمانم را

پیراهنم خیس است از اشکم
باید بشویم دست از اشکم
اما هجومِ بغض‌ها دارد
می‌گیرد از دستم توانم را

ای همنشین سال و ماه من !
ای هر کجا پشت و پناه من !
آه ای رفیق نیمه‌راه من !
به قبل، برگردان زمانم را

یک روز، سَرو باغ‌مان بودم
بالای اوج آسمان بودم
از بعدِ تو بی‌باغبان بودم
حالا ببین قدّ کمانم را

ای آیه‌های گریه‌دار من !
از عرش، نازل شو کنار من
اینجا زبانم را نمی‌فهمند
تنها تو می‌فهمی زبانم را

ای مقتلِ مکشوفه؛ ! با جانم
دارم برایت روضه می‌خوانم
وقتی زبانم بند، می‌آید
بشنو صدای استخوانم را

با یادگارت سینه‌زن هستم
من کشته‌ی این پیرهن هستم
ای یوسفم؛ ! یعقوبِ چشمم مُرد
دیگر رها کن امتحانم را

با ابرها با آسمان قهر است
با رود، با آب روان قهر است
مانند من با آب و نان قهر است
هر کس شنیده داستانم را

مثل تو زیر آفتاب داغ
افتاده‌ام در این سراب داغ
یادِ سرِ بر نیزه‌ات هستم
دلتنگ هستم سایبانم را

یک‌سال و نیم از داغ تو مُردم
اندازه‌ی یک عمر، پژمردم
برگی نمانده بر درخت تو
پایان بده دیگر خزانم را

رضا قاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا