شعر شهادت حضرت ام البنين (س)
دیگر مرا ام البنین نخوانید…
عمری به پای چشم تر خود گریستم
هر شب ز داغ یک پسر خود گریستم
بر خاکهای گرم بقیع روضه خوان شدم
تنها , ز شام تا سحر خود گریستم
از فرط گریه خون چکد از پلک های من
بر حال زار این جگر خود گریستم
تا دوختم نگاه سوی ماه آسمان
با یاد چهره ی قمر خود گریستم
با مشک آب پیش سکینه نشستم و
شرمنده مثل گل پسر خود گریستم
گفتند : زینبین شب غارت حرم
معجر نداشتند سر خود , گریستم
رضا رسول زاده
باعرض سلام
ان شاالله همیشه موفق باشید
وانصافا اشعار خوبی رو میزارید
براتون آرزوی موفقیت میکنم