شعر شهادت حضرت عبدالله بن الحسن (ع)

سرباز مجتبی

 

بیتاب شد چو عمه ی خونین جگر عمو

منآمدم که از تو بگیرم خبر عمو

دراین همه بلا به خدا خیمه ماندنم

آتشزند به جان و دلم بیشتر عمو

درزیر نیزه ها نفس آهسته می کشی

ناییرسد ز حنجره ات مختصر , عمو

منباشم و تو ناله غریبانه می زنی

سربازمجتبای تو مرده مگر عمو

افتاددست ساقی تو گر به علقمه

مندست خویش بر تو نمایم سپر عمو

پروازدر هوای شهادت اگر نبود

دیگرچکار آیدم این بال و پر عمو

شرمندهام که زنده ام و رفته اصغرت

همراهخود بیا و مرا هم ببر عمو

همبازیانمن همه در خون نشسته اند

لطفینما و آبرویم را بخر عمو

بودآرزوی من که بگویم به تو “پدر”

یکبار هم شده تو به من گو : “پسر” , عمو

ازمن یتیم تر که تو پیدا نی کنی

آغوشخود گشا و بگیرم به بر عمو

رضا رسول زاده

 

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا