تشنه ای مادر
می دونم تشنه ای مادر ولی من
به جز اشکِ چشام آبــــی ندارم
تو بازم تشـــنه خوابت برده امّا
من از داغِ لبات خــــوابی ندارم
بخواب آروم بخواب آرومِ جونم
بخواب ای حیدرِ شیریــن زبونم
برایِ اون کویــرِ خشکِ لب هات
تا صبح لالایی بارون می خونم
دلم از مردمِ این شــهر خـــونه
اینا گمراهی رسم و راهشـــونه
نمی دونم چرا دلشـــوره دارم
گمـــونم حرمله همراهشـــونه
شنیدم حـــرمله رحمــــی نداره
یه ردِّ خون همیشــه تو چشاشه
شنیـــدم بیـــنِ تیرایــی که داره
یه چنتایی سه شعبه هم باهاشه
میگن خیلی دقیقه تو هدف هاش
نشونه گیری هاش ردخور نداره
نترس مادر بهت قول میده مادر
دیگـــه اسمِ کثیـــفش رو نیاره
نترس مادر عمو عبّاس هستش
تا اون هستش که آزاری نـدارن
همیشه جنگ با آدم بزرگــاست
اینا با بچّه هــا کـــاری نـــدارن
ایشالله فردا از این دشت میریم
برات گهــواره ی تازه می گیرم
همیــن حالا دارم از شوقِ روزی
که رو لبهات میگی مادر میمیرم
تو هم مثلِ علی اکبر می مونی
که از پشتِ نقابش نور پیداست
بابات وقتی در آغوشت میگیره
سفیدیِ گلـوت از دور پیداست
بخواب آروم و آهسته عزیزم
که تنها نیست بابا غم نداریم
علی اکبر ، عمو عبّاس ، قاسم
خدا رو شکر چیزی کم نداریم
جوونــایِ بنــــی هاشـــم زیادن
نترس بابا جونت تنهــا نمی شه
ایشالله فردا از این دشت میریم
خدای من چــرا فردا نمی شه ؟
عمو جونت بهم قول داده فردا
بره از خواهرت مشک و بگیره
بهم قــــول داده دریا رو بیاره
اگه دستاش بره قولش نمی ره
ابراهیم زمانی قم