می نویسم سرخ تا با خونِ خود یاری کنی
آبِرویم خوب باید آبِروداری کنی
نامه ام در کربلا تضمینِ میدان رفتن است
پاسخِ خیرِ عمو را می شود ” آری ” کنی
می نویسم سرخ تا با خونِ خود یاری کنی
آبِرویم خوب باید آبِروداری کنی
نامه ام در کربلا تضمینِ میدان رفتن است
پاسخِ خیرِ عمو را می شود ” آری ” کنی
کاروان در مسیرِ راز و نیـــاز
مدّتی از مسیـــر باقــــی بود
دختری مثلِ آسمان معصــوم
باز هم رویِ دوشِ ساقی بود
در گوشه ی خرابه گلستان رقیّه است
شأنِ نزولِ ســوره ی باران رقیّه است
تفســیرِ آیــه آیــه ی قـرآن رقیّه است
این دخترِ شــبیه به طوفان رقیّه است
من همانم همان جــوانِ قدیــم
از همان نسـلِ شاعــرانِ قدیــم
پــدرم گــفت : نـوکــرِ او بــاش
با علــی باش و قنبــرِ او بــاش
سرخـوش از جامِ میِ لَم یزلـی می گویم
سر اگر خواست غمی نیست بَـلی می گویم
بیخود از خود شده با صوتِ جلی می گویم
صـد و ده بـار ” الهی به علی ” می گویم
باقرُالعِـلم ، حَــق مَقـام ، محمّـد
می رساند به تــو سلام محمّــد
راویـــان گفتـه اند مُتّفِـق القـول
کـه تویــی جوهـرِ کـلام محمّـد
اگر چه درد … اگر چه هزار غـم داریم
کنارِ حضرتِ معصومه ما چه کم داریم
کنارِ دختـرِ بـاران و خواهرِ خورشـــید
بهشت حرفِ کمی هست تا حرم داریم
شبانه در غُل و زنجیــر صُبحِ صادق را
به پایِ بغضِ پدر ، دست بسته میبردند
سکــوتِ مأذنه ها جــاری از جَهالت بود
نمــازِ کـامــلِ مـا را شکسـته می بـردند
همیشه با امینِ خود ، امینی راستین بوده ست
خدیجه بهترین بانویِ ختم المُرسلین بوده ست
تمامِ ثروت اش را نذرِ چشمانِ محمّد کرد
گلی که تشنه این چشمه ی شورآفرین بوده ست
و هر حرف و حدیثی آیه ی قرآن نخواهد شد
زنی غیر از خدیجه اسوه ی ایمان نخواهد شد
به جز او هیچ امّ المومِنینی نیست در این شهر
به جز او هیچکس همصحبتِ قرآن نخواهد شد
در گوشه ی خرابه گلستان رقیّه است
شأنِ نزولِ سوره ی باران رقیّه است
تفســیرِ آیه آیـه قـرآن رقیّه است
این دخترِ شبیه به طوفان رقیّه است
پیراهنِ مشکیم و پوشیدم
گُل کرد بازم تو دلم احساس
دیدم نوشته گوشه ی تقویم
” روزِ وفـاتِ مادرِ عبّاس “