حضرت سلطان
ای که برتر از دل و جانی پُر از دلتنگی ام
حضرت سلطان!تو می دانی پُر از دلتنگی ام
از حریمِ قدسی ات محرومم ای شاهِ غریب
مانده ام!مانندِ زندانی پُر از دلتنگی ام
قابِ عکست را بغل کردم به عشقِ آن ضریح
نوکرت را باز می خوانی پُر از دلتنگی ام
دوست دارم باز در صحن و سرایت گم شوم
در هوای پاکِ بارانی پُر از دلتنگی ام
دوست دارم صوتِ قرآن از سرِ گلدسته ها
قبله ای..حجّ ِ فقیرانی پُر از دلتنگی ام
(بالِ پروازی بده تا پر کِشم تا مشهدت )
(لطفِ بسیاری بده تا سر کِشم تا مشهدت)
حجّ ِ ما بیچارگان را یارضا بر هم نزن
قبله ی پیر و جوان را یا رضا برهم نزن
اینکه دورم از شما قطعاً که تقصیرِ دل است
این پناهِ انس و جان را یارضا بر هم نزن
می سپردم خویش را هر سال بر دستانِ تو
خواهشاً دارالامان را یارضا بر هم نزن
من گنهکارم بدم آلوده ام بیچاره ام..
معترف هستم..بیان را یارضا بر هم نزن
بی ادب هستم نرنج از گفته هایم ای رئوف
ارتباطِ مهربان را یارضا بر هم نزن
(تندی الفاظ را ای جانِ من خرده نگیر)
(از سرِ درد است ای سلطانِ من خرده نگیر )
یک نگاهِ تو شرایط را فراهم می کند
بنده ی آلوده را قطعاً که آدم می کند
دوری از صحن و سرای تو خدایی مشگل است
فکرِ دوری در دلم تولیدِ ماتم می کند
من دخیلِ پنجره فولادت هستم ای طبیب
لمسِ آن جا مطمئناً کارِ مرهم می کند
دعوتم کن بارِ دیگر ..مستحقّ ِ این درم
بار دیگر دعوتت دل را مصمّم می کند
اربعین جاماندم از کرببلا..پس جا بده..
یک زیارت دفعِ صدها غصّه و غم می کند
(یا رضا! ما را بخر سوگند بر جانِ جواد)
(یک نظر..بر محتضر سوگند بر جانِ جواد )
محسن راحت حق