از نسل حیدر
گرچه پیاله ام ز شراب تو گشته خیس
با چند هو زدن سکنات تو گفت هیس
باران زد و سکوت لب تو ترانه ساخت
نام تو را نوشت روی جام، خوشنویس
یوسف ترینی و به کسی پا نمی دهی
آقا خودت کلاف برای خودت بریس
از عرش یک فرشته ز لبهای مصطفی
می آورد برای لبت بوسه، دیس دیس
برعکس پیچش سر گیسوی مشکی ات
حرف تو بوده با پدرت ساده و سلیس؛
تو آمدی عصای دم پیری اش شوی
حیدر شوی، پیمبر تصویری اش شوی
ای برکهء دو چشم تو دریایی از نمک
دارم ستاره روی سرت می کنم الک
در خلق و خو شبیه ترین بر محمدی
پس واجب است بین تو و او همیشه شک
خورشید هر سپیده تو را ناز می کشد
از روی شانه ات به جهان می کشد سرک
آمد خبر که آمدی از عرش بر زمین
واشد به کوچه های غزل، پای قاصدک
گرچه هنوز پا نگرفته گُل عطش
آقا عقیق دست پدر را کمی بمک
ای قدّ با شکوه تو لیلای کربلا
امروز ما شده غم فردای کربلا
تو آمدی و آینهء مصطفی شدی
یک جرعه از پیالهء کرببلا شدی
برشانهء تو ریخته موی بلند تو
لیلاترین کنایه ام از ابتدا شدی
الیاف وحی را ز نگاه تو بافتند
تکبیرهای بین نماز و دعا شدی
از بس ارادتت به پدر بی نظیر بود
پائین پای حضرت ارباب جا شدی
تو آمدی که وقف دعاهای او شوی
نذر حسین بودی و فوراً اداشدی
بختت بلند باد که ارباب زاده ای
تو دلبر همیشهء این خانواده ای
زیباترین ستارهء تابندهء عرب
صرفاً خودت زدی به سبوی حسین، لب
مُهر کتیبهء دهنت را زده حسین
داده ترا موءذن کرببلا لقب
از بس مرید حضرت عباس بوده ای
پس بیشتر به عمه خود می کنی ادب
وقتی گره به ابروی پیوسته می زنی
لشکر فرار می کند و می کشد عقب
استاد جنگ تک به تک و نامنظمی
بیچاره دشمنت ز تو هی میخورد رکب
همزاد کربلایی و از نسل حیدری
شیرت حلال، حضرت سقای دیگری
رضا دین پرور