شعر مناجات با خدا

یا رب

ای خدا امشب مرا از مستی دنیا بگیر
سر بزیرم کن، سرم را از کرم بالا بگیر

روسیاهم در دلِ شب، راه را گم کرده ام
مثل نوری در دل تاریک من مأوا بگیر

قطره ی اشکم چو دُر، به چشم صیاد آمده
قطره ای ناچیز را از ساحل دریا بگیر

من شدم تنها، رفیقان هم فقط دورم زدند
باز هم دنبال کارم را خودت تنها بگیر

نیمه ی شعبان گذشت و سفره ی آن جمع شد
قبل ماه میهمانی، خود برایم جا بگیر

طفل، بد باشد فقط مادر به دردش میخورد
پس سراغم را دگر از مادرم زهرا بگیر

تا که گفتم می شود امشب پناه من شوی؟
زود گفتی می شود … یک اذن، از مولا بگیر

با مژه از صحن حیدر خاکروبی می کنم
آخر سال است … دیگر گرد و خاکم را بگیر

دستِ خالی، کربلا میخواهم امشب یاحسین!
دست من را در کنار مرقد سقا بگیر

من فدای آن که عباسش میان علقمه
گفت جایم، معجری روی سرِ زن ها بگیر

من شدم غارت ولی دنبال آن پیراهنند
چشم زینب را برادر، از همین حالا بگیر

رضا دین پرور

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا