جانم حسن(ع)
آن شب که عشق بود و خدا بود و هیچ کس
قافیه مست چشم شما بود و هیچ کس
میخواست عارفانهترین شعر گل کند
تنها لب تو مرد دعا بود و هیچ کس
وقتی خدا زمین کرم را بساط کرد
آنجا فقط برای تو جا بود و هیچ کس
ما بُردهایم بازی مستانهء تو را
زیرا که عشق در کف ما بود و هیچ کس
دارد بهشت میوزد امشب ز هرطرف
شد هول آتش غمت از سینه برطرف
دستی که بوم چشم ترا رنگ میزند
دارد به قلب آینهها چنگ میزند
با تارهای گیسوی چون آبشار تو
یوسف نشسته است و آهنگ میزند
کی گفته صلح کردی و سازش؟ خرافه است
چشم خمار تو دُهُل جنگ میزند
یک لحظه بیعیار نگاهت اگر شوم
زرهای کیسهی دل من زنگ میزند
کمکم خدا به نیمهء ماهش رسیده است
این ماه هم به نیمهء راهش رسیده است
ای مقتدای نوح و مسیح و کلیمها
با برکت از شما شده دست کریمها
تا آنکه یک نگاه به حاتم کنی حسن
زانو بغل گرفته دلش چون یتیمها
میآورند بوی خدا را برای ما
هر روز از حوالی کویت نسیمها
مدیون آدمم که شده ذکر توبهام
یا محسن بحق حسن از قدیمها
من مفتخر به نوکری حضرت توأم
تو سفرهدار هستی و من دعوت توأم
ای چشمهء دو چشم تو احلی من العسل
ای آسمان صبر خدا، ماه بیبدل
آقا شما کریم ترینید تا ابد
یعنی همه گدای شمائیم از ازل
عسیی بساط معرکه را جمع میکند
یک روز اگر به عرصه بیائید بیمحل
گرچه به گرد پای شما هم نمیرسیم
بگذار خاک پای تو باشیم لااقل
جان عزیز خویش بیا و ثواب کن
ما را جذامی سر راهت حساب کن
پهن است زیر پای شما بال جبرئیل
میخشکد از نبودن اشک تو رود نیل
من بر کسی به غیر شما رو نمیزنم
ای روی تو چراغ شب سوت و کور نیل
خیرت رسیده بر همهء مردم زمین
بیمزد، بیتوقع پاداش، بیدلیل
نه گنبدی، نه صحنی و گلدستهای ولی
باغ بهشت ماست بقیعت خدا وکیل
بیاختیار میشکند بغض قافیه
تبدیل میشود غزل تو به مرثیه
پیدا نکردهام ز دو چشمت طبیبتر
ای شاهِ با فقیرترینها حبیبتر
ای کوه صبر،خاک شده پیش پای تو
ای از همه شکستنت آقا عجیبتر
بیخود به سمت روضه کشیده نمیشوم
ای روضهات همیشه ز هر کس غریبتر
هرچه نگاه محترم تو نجیب بود
چشم پلید همسر تو نانجیبتر
جانم فدای غصه تلمبار کردنت
با پارهپارهء جگر افطار کردنت
ابروی تو اگرچه به محراب میخورد
دارد شکسته میشود و قاب میخورد
وقتی به داغ کودکیات فکر میکنم
هفت آسمان به دور سرم تاب میخورد
خون جگر، گرفتگی رخ، سکوت، درد
این غصهها ز کوچه فقط آب میخورد
آقا غریب مانده تنت بین تیرها
اینجای روضهء تو به ارباب میخورد
سردار بیسپاه! بمیرم برای تو
انگار که مدینه شده کربلای تو
گفتی خودت مدینه کجا، کربلا کجا؟
تابوت من کجا، کفن از بوریا کجا؟
گفتی هنوز مانده ببینی چه گفتهام
خون جگر کجا، بدن سرجدا کجا؟
گفتی سرم نخورده زمین پیش این و آن
این جسم تیرخورده کجا، نیزه ها کجا؟
دیگر مجال نیست بگویم ز ماتمت
آخر تمام میشود این ماجرا کجا؟
در کربلا برادر مظلوم جای من
از خون به دست کوچک قاسم حنا بزن
رضا دین پرور