شعر شهادت حضرت علی اكبر (ع)
عمه چرا اینجاست
دریاب بابا این زمانی را که داری
پنهان نکن اشک نهانی را که داری
در خود نریز اینقدر درد و داغ و ماتم
بیرون بریز آتش فشانی را که داری
محکم بغل کن اکبر خود را دوباره
از خاک بردار این جوانی را که داری
بگذار روی صورتم تا جان بگیرم
دستان گرم و مهربانی را که داری
جای وداعی که نشد دلچسب باشد
بوسه بزن باغ خزانی را که داری
عمه چرا اینجاست،اینجا بین لشگر
ابری کن اینجا آسمانی را که داری
کم کم مرا بین عبا بگذار دیگر
بابا صدا کن دوستانی را که داری
تو وعده داری با خدا باید رسانی
تا قتلگاهت نیمه جانی را که داری…
محسن صرامی