شعر شهادت حضرت زهرا (س)
نیمهٔ جانش
دگر آن خرده جان هم پرکشید از نیمهٔ جانش
همینکه رفت شهر آسوده شد از آهِ سوزانش
عجب کوچی پرستو داشت که کابوس آن رفتن
برای مرتضی درد و به زهرا بود درمانش
حیاط خانه هم آب حیاتش را صدا می زد
تنور خانه هم می سوخت بی عطرِ خوش نانش
چگونه شرح باید داد منجی ، محتضر گشته ست
و سامان جهان بار سفر بسته ست سامانش
اگر چه سوخت تنها دربِ این خانه ولی انگار
علی مانده است بین خانهٔ از غصه ویرانش
در و دیوار بیت الله شاهد بود که یک عمر
علی در سینه آتش داشت با یاد گلستانش
شهادت می دهد کوچه شهادت می دهد آتش
نشد زهرای اطهر دست بردارد ز پیمانش
حامد آقایی