مادر عباس(ع)
شبیه ابر ، پر از بغضهای بارانم
من از اهالی خورشید در زمین هستم
در آسمان منِ بی ستاره ماهی نیست
به جای امّبنین ؛ امّ بیبنین هستم
به جای آه ، کشیدم چهار صورت قبر
برای سروِ سرافراز ، روضه میخوانم
کتاب مقتل من گریهدار و مکشوفهست
ببار ابر ، که من باز روضه میخوانم
یَلی به نام اباالفضل ، بارآوردم …
برای روز مبادا ؛ برای عاشورا …
که پیشمرگ نوامیس مرتضی باشد
که باد هم نرود سمت خیمهی آنها
پسر بزرگ نکردم که بی حسین شوم …
که داغدار سرِ از بدن جدا باشم …
که دور محمل زینب کمی شلوغ شود …
که غصهدار نظرهای بیحیا باشم !
قرار بود که سقای خیمهها باشد …
که بچههام نبینند ، رنجِ قحطی آب
نه اینکه کام علی اصغرم کباب شود …
نه اینکه بشکنم از بغضِ لایلای رباب !
شنیدههای من از داغ کربلا حاکیست
که دستهای اباالفضل را قلم کردند
همینکه روی زمین خورد ، بی هوا علمش …
بساط غارتِ اطفال را عَلم کردند
شنیدهام که هزاران نفر کمان در دست
به قد و قامت رعنای شیر ، تیر زدند
همینکه شیر زمین خورد ، آه ، شیر شدند
به جای تیر ، پس از آن فقط اسیر زدند
بس است امّبنین بغض آسمان ترکید
صدای هق هق روضه درآمد از باران
کمی به چشم خودت رحم کن ؛ برو کافیست
کتاب مقتل خود را ببند و روضه نخوان
رضا قاسمی