حسین من
فرار کردم من از زندانِ دنیا
امیدم اینه که توبه پذیری
مثه طفلی که محتاجِ به مادر
من اینجام که تو آغوشم بگیری
دلِ وامونده مو پیشِ نگاهت
همیشه سنگِ رو یخ کرده دنیا
بهشتِ لحظه هایِ نوکری مو
دوباره مثله دوزخ کرده دنیا
هزار دفعه بهت قول داده بودم
که بابِ میل تو میشم دوباره
حالا که کوله بارم رو میبینم
بجز شرمندگی هیچی نداره
شبیه ماهیه دور از یه دریا
که خوابِ هرشبش رویای آبه
تموم زندگیم با تو گره خورد
تموم زندگیم بی تو خرابه
منِ مفلس در خونت نشستم
امیدم اینه رد شی از کنارم
روی پاتم نشد، عیبی نداره
سرم رو جای نعلینت میذارم
میدونی این دلم صید نگاته
میدونی خاطرت خیلی عزیزه
حواسم بوده که چن دفعه آقا
نذاشتی آبروی من بریزه
شاید سال دیگه زنده نبودم
امانت پیش تو اشکام بمونه
توی قبرم اونا رو پس میگیرم
آخر می بینمت به این بهونه
بجای این شبا، شبهای جمعه
بیا بالا سرم،پای مزارم
منو زیر لحد تنهام نذاری
به جوون زینبت چشم انتظارم
تا وقتی پنبه میذارن میونِ
دهانم، روضه تو میخونم آقا
نه تنها قبر، حتی روز محشر
برای روضه هات گریونم آقا
چیزی جز یک سرِ زخمی و خونی
دلِ دُردانتو راضی نمیکرد
فقط کاشکی سنان با نوک نیزه
اون قدری با سرت بازی نمیکرد
تمومِ شام رو از پا درآورد
گاهی با حرفاشو گاهی با گریه
همه دیدن با اون حالِ خرابش
چه جوری “با تو حرف میزد رقیه”
نبودی تا ببینی این لبامو
مثه لبهای تو خونیه بابا
اگه رو صورتت ردِ یه مشته
همش تقصیر این خولیه بابا
ببین بابا النگو هام قشنگه
یه وقتی فکر نکن جای طنابه
میون این همه زخم و کبودی
نگاهِ حرمله خیلی عذابه
حالا که اومدی پیشم عزیزم
میخوام رگهای خونیتو ببوسم
باهام حرفی بزن بابای خوبم
نذار من کنج این غربت بپوسم
میلاد فریدنیا