مهربان عالم
آقای کریم خیر مقدم
جنات و نعیم خیر مقدم
دریای کرم به جوشش افتاد
دریای عظیم خیر مقدم
امید دل نیازمند و
مسکین و یتیم خیر مقدم
بخشنده و مهربان عالم
رحمان و رحیم خیر مقدم
ای پاسخ تو به شخص هتاک
پول و زر و سیم خیر مقدم
عیسی به رسول تهنیت گفت
موسای کلیم خیر مقدم
نور تو چراغ انجمن شد
جان و دل فاطمه حسن شد
آنقدر بلند شد مقامت
کردی به حسین هم امامت
بر دوش نبی نشستنت خود
حاکی است ز اوج احترامت
خیر تو رسید بر همه کس
حاتم خجل است از مرامت
از لقمه نان تو همه سیر
بیمار جذامی و غلامت
الحق که که معز مومنینی
از عرش خدا دهد سلامت
میلاد تو بهترین خبر شد
با آمدنت علی پدر شد
شعر است و چرا مثل نگویم
گویم ز مه و زحل نگویم
شیرین شده کام من ز مدحت
زشت است که از عسل نگویم
نقد است طلا به مشت سائل
هرگز دگر از بدل نگویم
ای شیر علی یل جگر دار
حاشا که من از جمل نگویم
حق نیست که من ز سرگذشت
آن ناقه که گشت شل نگویم
از ناقه سوار چون که می دید
بالای سرش اجل نگویم
فارغ ز سخن عمل چه زیباست
این حادثه جمل چه زیباست
از فاطمه تو تبار داری
اینقدر که اعتبار داری
ما را سر سفره ات نشاندی
مانند علی وقار داری
اموال تو بذل شد تمامش
این سابقه را سه بار داری
دیگر چه بگویم چه نویسم
از بس که تو افتخار داری
نان و نمکت چه برکتی کرد
حالا چقدر تو یار داری
هر چند اگر حرم نداری
در سینه ما مزار داری
بیچاره و مفلس و گداییم
ما عبد امام مجتباییم
اسماعیل روستایی