شعر شهادت حضرت زهرا (س)

مادرم

من و مادر و کوچه و اضطراب
دل آشوبه و بغض و رنج و عذاب

کسی آمد از نسل ابلیس ِ پست
جسورانه با کینهٔ بی حساب

سرِ مادرم داد زد پیش من
حیا داشت مادر؛ ندادَش جواب

غضب کرد و شد دستِ نحسش بلند
شد عالم به روی سر من خراب

بمیرم که زد سیلیِ بیهوا
به مادر! به آیینهٔ در حجاب

نوک پای خود ایستادم ولی
گذشت از سرم دست او با شتاب

چنان خورد که گوشواره شکست
گرفت از دو چشمم همین صحنه خواب

فدک غصب شد پاره شد برگهٔ
قباله به دستانِ مردی خراب

دلم خون شد از خندهٔ ممتدش
از آن دست سنگین، از آن آب و تاب

پس از گوشواره غرورم شکست
پس از آن غمی شد برایم نقاب

مرا میزد ایکاش تا مادرم…
نمیشد از این داغِ پنهانی آب!

 مرضیه عاطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا