شعر عيد غدير خم
جانم علی
نیاوردی به ابرو خم نیامد خم به زانویت
در از جا کندی و چسباندی اش محکم به زانویت
در خیبر صدا زد که مرا پل کرده ای، پس من
صراط دومم، چون متکی هستم به زانویت
تویی آن فاتحی که قبل وبعد از فتح تو بگذاشت
نبی مرهم به چشمانت،خدا مرهم به زانویت
شب معراج جای اولین پله، به امر دوست
بنا شد پا نهد پیغمبر خاتم به زانویت
همان اندازه ای که سر حسن بر زانویت بگذاشت
قسم بر عدل تو شب ها یتیمان هم به زانویت
به وقت چاه کندن چون سر زانوت خاکی شد
ملائک صف به صف بوسه زدند از دم به زانویت
به پاهای تو افتادن نصیب نوح شد، شاید
اولوالعزمش کنی افتد اگر آدم به زانویت
نشستی آنقدر زانو به زانوی علی، سلمان
که همچون من حسادت می کند عالم به زانویت
علی مردی پور