شعر شهادت حضرت زهرا (س)
اگرمیتوانی بمانی بمان
زهرا اگر بمانی و غم را رها کنی
از نو دوباره زندگی ام را بنا کنی
تنها همین که دست نگیری به پهلویت
دردی که هست در جگرم را دوا کنی
بی تو نفس کشیدن من هم مصیبت است
باید خودت برای شفایت دعا کنی
حالم شبیه حال خودت رو به راه نیست
آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنی
جانی دوباره در تن من میدمی اگر
نام مرا شبیه گذشته صدا کنی
پس ماندن ات محال نباشد چرا که تو
با یک نگاه از همه دفع بلا کنی
وقتش رسیده است که با دست خسته ات
فکری برای بی کفن کربلا کنی
زهرا بمان و پیرهنش را تمام کن
تا گریه ها برای غم بوریا کنی
زهرا بمان که زینبم از بین قتلگاه
از پیکر بدون سر او جدا کنی…
محسن صرامی