جانم علی(ع)
قلم در دست می گیرم، به اذن ذوالقلم حیدر
به حق والقلم مایسطرون، صاحب قلم حیدر
فتی الا علی کلا ، عطا الا علی حاشا
فتی حیدر عطا حیدر، سخا حیدر، کرم حیدر
محب کش تیغ ابرویش، عدوکش ذوالفقار او
نمی باشد به جز او، صاحب تیغ دو دم حیدر
علی حبه جنه، قسیم النار و الجنه
امام الانس والجنه،به عالم از قدم حیدر
بهشت حق به نام دوستان او سند خورده
جهنم بهر خصم او همیشه پر الم، حیدر
چه آرد بر زبان شاعر، خدا در مدح او ذاکر،
ملائک بر درش چاکر، شه عالم خدم حیدر
بلاغت را، فصاحت را، ببین در نطق گویایش
بود فرمانروای شهر گفتار و کلم حیدر
تمام عالم امکان، بود در تحت فرمانش
امیر مومنان در هر زمان بر هر امم حیدر
گهی نان و رطب بر دوش، گهی ایتام در آغوش
فقیران درش را می کند صاحب کرم حیدر
بخوان ناد علی بر گیر دامان ولی، بی شک
بود دافع، بود رافع، به کل هم و غم حیدر
خدا نبود، جدا نبود، یکی باشد، دوتا نبود
که بعد از لا اله از لفظ الا زد علم حیدر
تعالی الله که در صورت بود نام علی منقوش
و چون آیینه هر قطره به چشمان ترم حیدر
الا ای حاجیان دور علی گردید نی کعبه
که او باشد حرم ،صاحب حرم،روح حرم حیدر
خوش آن لحظه که در مستی از می خم کوثر
گهی فریاد حق و هو گهی نعره زنم حیدر
غلام ریزه خوار سفره شاهانه اش باشم
به اذن الله باشد، رازق کل نعم حیدر
محمد مبشری