شعر شهادت حضرت رقيه (س)
عمو عباس(ع)
می نشینم رو به روی نیزه ها سوی عمو
راستش دیگر بریدم حرف ها دارم عمو
من که عمری روی دوشت عرش را سیر کردهام
حال در کنج خرابه ، عمه را پیر کردهام
در مدینه هر زمان ، پایم به سنگی می گرفت
بین آغوشت که می ماندم که خوابم می گرفت
حرف ها دارم عمو اما ببین لکنت زبان
از من آزرده دل برده دگر تاب و امان
راستش خیلی از این قوم بدم می آید
خولی و شمر به همراه سنان می آید
حرف ها دارم عمو اما ببین حال دلم
کاش میشد زودتر از کنج این خانه برم
انقدر در بر من بر لب بابا زدند
توی طشت بود تو دیدی چقدر بد زدند
فرشید حقی