فرشید حقی

شعله‌ی جان میسوزد

آتشی کرده به پا شعله‌ی جان میسوزد
نه فقط هیزم و در، شاه جهان میسوزد

پشت در حضرت مولاست که گیر افتاده
پیش چشم همگان چشم ترش میسوزد

دکمه بازگشت به بالا