امام حسين (ع) - شعر شب عاشورا

نیزه ای در میان حنجر

آسمان و زمین با زینب

دیده هاشان ز گریه پر خون است

فاطمه دست بر کمر دارد

درد پهلوی او افزون است


به گمانم مصیبتی بر پا

به میان زمین و کرب و بلاست

شمر بر روی سینه مولا

ذکر خواهر فقط واویلاست

 

نیزه ای را میان حنجر او

دشمن از روی جهل خود جا کرد

اندکی نیزه اش را چرخاند

ناگهان در گلوی او تا کرد

 

هر که با هر چه در توانش بود

راهی قتلگاه آقا شد

نینوا گشته پر ز خون خدا

تکه تکه عزیز زهرا شد

 

بین شمشیر و نیزه در گودال

پیکر بی سر برادر دید

خم شد و جای مادرش زهرا

بوسه گاه رسول را بوسید

 

به خدا گشته پیر و زار و حزین

زینب از فرط غصه و ماتم

کمرش خم شده دخت علی

ز فشار غریبی و زین غم

شاعر: ؟؟؟

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا