کور شود چشم حسود
بنویسید ” حرم ” کورشود چشم حسود
بنویسید سر آرند ملائک به سجود
بنویسید که زیباست بدون گنبد
بنویسید که زیباست شبیه مشهد
سالیانی ست که با داغ بقیع میسوزیم
فانی شعله ی عشقیم, جهان افروزیم
مژده بر دیده که زائر شدنی خواهدبود
مجلس هروله دایر شدنی خواهد بود
عاقبت چشم عدو نیز خزان خواهد دید
عوض آنچه به ما رفت گران خواهد دید
بنویسید ” بقیع ” گریهبه راه اندازید
رخنه در سینه نمایید وَ آه اندازید
قلمی دست بگیرید که تشریح کنید
غزلی ساخته آن را پُرِ تلمیح کنید
ب “یعنی که بسوزیم بر این غربت عشق“
قاف ” یعنی قسمی هست که برتربت عشق“
خوردم و غصه ی ایام گریبان گیرم
شد و انگار همین بود همه قسمت عشق
ی ” یعنی یخ ما آب نشد تاامروز“
پشت ابر است یگانه رخ آن طلعت عشق
عین ” عطریست که در بین فضاپیچیده“
وه چه مستی دهد این تربت خوش نکهتعشق
بنویسید که ما چشم به ره دوخته ایم
جزوزریّه ی کاشانه ی در سوخته ایم …
توحید شالچیان ناظر