شعر مناجات با خدا
در سینه مانده آهم , خیلی دلم گرفته
خسته از اشتباهم , خیلی دلم گرفته
بر نفس خود اسیرم , از شرم سر به زیرم
از بس که رو سیاهم خیلی دلم گرفته
خیلی مرا صدا کرد , آخر خودش حیا کرد
شرمنده از الٰهم , خیلی دلم گرفته
در بندگی ضعیفم , شیطان شده حریفم
گمراه بین راهم , خیلی دلم گرفته
نامحرمان به لبخند , اشک مرا گرفتند
خشکیده شد نگاهم , خیلی دلم گرفته
وقتی اطاعتم رفت , دوران عزتم رفت
درمانده قعر چاهم , خیلی دلم گرفته
شاه نجف امیدم , دیشب به خواب دیدم
ایوان طلای شاهم , خیلی دلم گرفته
تشنه شدم دوباره , دلتنگ و بی قرارِ
ارباب و قتلگاهم , خیلی دلم گرفته
یک سو سه ساله افتاد , خواهر به ناله افتاد :
برخیز ای پناهم خیلی دلم گرفته
بعد از علیِ اکبر , بعد از تو ای برادر
در بند یک سپاهم , خیلی دلم گرفته
من می روم اسیری , جای کفن حصیری
شاید شود فراهم , خیلی دلم گرفته
محمد جواد شیرازی