يا شيخ الائمه

باز هم سوخته انگار درِ این کوچه
نمکی خورده به زخمِ جگرِ این کوچه

من از این کوچه از این راه بدم می‌آید
بس که شوم است همیشه خبرِ این کوچه

غروب بی تو بودن را خودت بانو تصور کن
نگاه حسرت من را خودت بانو تصور کن

کنارم باش تا آخر، فلانی داشت می خندید
غرور تلخ دشمن را خودت بانو تصور کن

هجوم به خانه

شكسته شد در و اي واي خانمم افتاد
هجوم لشكر و اي واي خانمم افتاد
مسير معبر و اي واي خانمم افتاد
نگاه دختر و اي واي خانمم افتاد

سرت به دامنم

سرت به دامنم اينبار مثل قبل نشد
هنوز لحظه‌ی ديدار مثل قبل نشد

تو آمدی كه من آرام تر شوم نشدم
دل شكسته‌ام انگار مثل قبل نشد

حضرت دريا

قبله گاه تمامی دلها
لشکر عشق حضرت سقا

دستهایی به استقامت کوه
چشم هایی به وسعت دریا

معما شدی

طوفان شده است یا که تو دریا شدی علی
هرجای دشت می نگرم جا شدی علی

این گونه ریختی همه جا پس چرا تو را
پیدا نمی کنم و معما شدی علی

خرج روضه ها

نشسته ام که بمیرم فقط به پای غمت
مرا فدایی این عشق کن فدای غمت

من آفریده شدم تا که آتشم بزنی
هزار مرتبه در بین روضه های غمت

تماشات می کنم

شب ها به پای نیزه مناجات می کنم
وقتی به روی نیزه تماشات می کنم

هر روز ظهر مشک به دوشم ببین که آب
بین همه برای تو خیرات می کنم

ضربه پهلو

از کودکیش مثل پدر درد کشیده
همپای یتیمی چقدر درد کشیده

سخت است بفهمد كه کسی درد کسی را
درکش نتوان کرد مگر دردکشیده

مجال تماشا

دیگر بساط روضه ی او پا گرفته بود
اشکش از او مجال تماشا گرفته بود

در خیمه مانده بود نبیند برادرش
در خیمه نذر روضه ی زهرا گرفته بود

محرم ندارد

نرو عمه ، برگرد اگر می توانی
تو خیلی عزیزی تو خیلی جوانی
ببین حمله ی نیزه و سنگ ها را
مرا تا کجا با خودت می کشانی

غبار غم

خدا کند به دلت آب هم تکان نخورد
نشسته ام غباری به پلکتان نخورد

تو خوب باش فدای سرت، سر زینب
تو باش باغ دلم سیلی از خزان نخورد

دکمه بازگشت به بالا