جبل الصبر

دختر شاه لوکشف خانوم
آفتاب شب نجف خانوم

المثنای فاطمه، بانو
سبب خلقت همه، بانو

شریکة الارباب

جلال پیش جلال تو میزند زانو
وقار از تو گرفته وقار خود بانو

شقیقة الحسنی و شریکة الارباب
کسی که مثل تو باشد در این دو عالم کو

فدای تو حسن

مادر پدرم باد فدای تو حسن جان
هستند غبار کف پای تو حسن جان

من رو نزدم بر احدی غیر شما چون
دیدم همه هستند گدای تو حسن جان

یا ابوفاضل

تو از قبیله ی آبی و برتر از دریا
شبیه و مثل تو هرگز نیامده دنیا

دعا بدون توسل به نام زیبایت
قسم به هستی حیدر نمی رود بالا

یا ام البنین

غمِ دلِ امّ بنینه غمت
روضه ی بازه چهره ی درهمت
خیلی عوض شدی عزیز دلم
منو حلال کن اگه نشناختمت

کار دنیا رو میبینی فاطمه

کار دنیا رو میبینی فاطمه
چجوری با من و تو تا میکنه
تا میخوایم یکم باهم حرف بزنیم
زخمای تنت دهن وا میکنه

انگيزه خلقت

پروانه شدم قسم به جانت
تا جان بدهم در آستانت

از روز نخست خاندانم
مدیون تواند و خاندانت

یا فاطمه

وقتی نبود صحبت ما بود صحبتش
وقتی نبود خلقت ما بود خلقتش

عالم به درک کنه مقامش نمی رسد
نائل به درک فضه بیاید نهایتش

ذره ذره سوخت

ذره ذره سوخت و خاکسترش را جمع کرد
از کنار شمع پروانه پرش را جمع کرد

بیشتر محض رضای خاطر آئینه بود
این دم آخر اگر که بسترش را جمع کرد

کنج عُزلت

کنج عُزلت گُزین و تنها باش
بین گمنام هاش پیدا باش

پی سیر و سلوک‌ اگر هستی
خاک شو محضرش تمنا باش


سنگ تراشیده

مادرم خورده زمین تا که تو را دیده، چرا؟!

قاتلت این همه از قتل تو ترسیده چرا؟

به سر و صورت تو سنگ تراشیده زدند

خورده بر وجه خدا سنگ تراشیده چرا؟

شکسته اند مرا

شکسته اند مرا زیر دست و پا عمه
اگر شکسته تو را میزنم صدا عمه

عمو به جای پدر آمد و شما هم نیز
به جای مادر مظلومه ام بیا عمه

دکمه بازگشت به بالا