لحظۀ جان دادن

جانم فدای لحظۀ جان دادن او

کار خودش را کرد آخر سر, زن او

مانند کوچه باز غافلگیر گشته

بسیار جانسوز است ساکت ماندن او

در این سفر

دراین سفر ببین که به پای اراده ام

بالو پری که داشتم از دست داده ام

ازبوی دود چادر آتش گرفته ام

بسیارروشن است که پروانه زاده ام

زحمت هدر رفته

من آب را وقتی فراهم کرده بودم

دل را تهی از ماتم و غم کرده بودم 

قبل از زمانی که بریزد آبرویم

نذرش همه دار و ندارم کرده بودم 

عوض آنکه

عوض آنکه نهم سر به بر بابایم
آمده در برم ای عمه, سر بابایم

ضریح پیکر

چگونه از چه طریقی بریده شد سر تو ؟

که اینچنین شده ریشه به ریشه حنجر تو

چگونه از دلش آمد سر از قفا ببرد ؟

کسی که شد سبب گریه های خواهر تو 

ذره پروری

 

با این گناهانی که از ما می زند سر

دارم یقین روی تو را دیدن محال است

بر فرض گیرم چهره ات را هم ببینم

یار تو بودن بی گمان خواب و خیال است

مقصّر

تقصیر کیست این همه مدت که نیستی ؟

تقصیر کیست در پس غیبت تو زیستی ؟

می ریزد آبروی من آن لحظه که ملک

می آورد به محضر پاک تو لیستی

مقصّر

تقصیر کیست این همه مدت که نیستی ؟

تقصیر کیست در پس غیبت تو زیستی ؟

می ریزد آبروی من آن لحظه که ملک

می آورد به محضر پاک تو لیستی

فصل غزل خوانی

صحبت از فاطمه سر فصل غزل خوانی ماست

گریه در روضۀ او مسلک عرفانیماست

ما پریشان غم مادرمان فاطمه ایم

غربتش علت این گریۀ طولانی ماست

من دختر رشیده ی این خانواده ام

در این سفر ببین که به پای اراده ام

بال و پری که داشتم از دست داده ام

از بوی دود چادر آتش گرفته ام

بسیار روشن است که پروانه زاده ام

لابلای آن شلوغیها

عاقبت بر سینۀ تو جا گرفت

آنکه آخرسر تو را از ما گرفت

همره خود دشنه ای آورده بود

در همان دم ماجرا بالا گرفت

نصیحت حضرت زینب (س) به حضرت رباب (س)

دارد به سوی تو نظر چشمان مردت

اشک از نگاهت پاک کن با دست سردت

بی شک که دشمن شاد میگردیم با این

ابروی درهم رفته و رخسار زردت

دکمه بازگشت به بالا