شعر اربعین

من دختر رشیده ی این خانواده ام

در این سفر ببین که به پای اراده ام

بال و پری که داشتم از دست داده ام

از بوی دود چادر آتش گرفته ام

بسیار روشن است که پروانه زاده ام

من را به جا نیاوری اکنون بدون شک 

از غصۀ فراق تو از پا فتاده ام

ای سر بلند ,زینت دوش رسول عشق

اینک تو زیر خاکی و من ایستاده ام

افتاده ام به یاد تن پاره پاره ات

حالا که سر به روی مزارت نهاده ام

با این قد خمیده ,برادر هنوز هم

من دختر رشیده ی این خانواده ام

 محسن مهدوی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

‫3 دیدگاه ها

  1. سکوت تخم همان افعی است
    که در صحرای کربلا
    به روایتی سی هزار جوجه‌اش هلهله می‌کردند
    ***
    گر کرببلا نبوده‌ایم حال هستیم
    گر شام بلا نبوده‌ایم حال هستیم
    ای مردم عالم، همگی گوش کنید
    تا آخر خون مطیع رهبر هستیم

    ۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀۀ

    سلام

    خوبي

    خوشحال ميشم در انجمن خودتان فعاليت كنيد http://tamishe.ir

    به اميد ظهور

    يا حسين ع ?

  2. سلام خسته نباشید
    وب شعری زیبایی دارید اگر مایل به تبادل لینک می باشید لطفا اطلاع دهید تبادل لینک با شما باعث افتخار ماست
    یاعلی
    خدانگهدار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا