شعر شهادت اهل بیت

ام المومنین

راحت بخواب مادرِ زهرا کفن که هست
شمعی اگر که نیست ولی اشکِ من که هست

قسمت نشد عروسیِ زهرا برای تو
حالا پس از تو قسمتِ ما سوختن که هست

آه

با گریه،با آه دمادم می نویسند
در ذیل مُصحف،شرحِ ماتم می نویسند
اندوه را با جوهر غم می نویسند
این روضه را مثل مُحَرَّم می نویسند

مولای من

در شامِ تارِ بی کسی ام رَدِّ ماه نیست
اینگونه روزگارِ اسیری سیاه نیست

دارند زنده زنده مرا دفن می کنند
قعر سیاهچال کم از قتلگاه نیست

اشک های ستاره

اشک های ستاره ها می‌ریخت
کهکشان هم به گریه افتاده
از نحیفیِ پیکر خورشید
آسمان هم به گریه افتاده

یا موسی ابن جعفر

شکر آن ربی که نعمت داد بر ما این چنین
با دعای مادر و لطف امیرالمومنین
شد تمام دلخوشی مردم ایران زمین
سفره موسی بن جعفر، سفره ام البنین

یا الله

این زخمها روی تنم دارد اذیت میکند
زنجیرهای گردنم دارد اذیت میکند

طوری شکسته استخوان پای من که دائما
در حال سجده رفتنم دارد اذیت میکند

خورشید پنهانم

من آن خورشید پنهانم که پشت ابر زندانم
زآهم شعله ور هستم ز اشکم غرق بارانم
نه یار و همدمی دارم نه غمخوار غمی دارم
نه حتی سایه ای را که کنار خویش بنشانم

گل فاطمه

عزیز جواد الائمه سلام
گل فاطمه یا علی النقی
تویی که به من راه و میدی نشون
بخون جامعه تا کنم عاشقی

چراغ هدایت

حال و هوای چشم ترت جور دیگری ست
ذکر قنوت هر سحرت جور دیگری ست

وقتی میان سجده به معراج می پَری
پِی می برم که جنس پرت جور دیگری ست

حرمت مویت شکست

حرمت مویت شکست و مو پریشان سوختیم
با گداها همنشینت کرد ، دوران سوختیم

از پیاده بردنت دنبال مرکب هایشان
از جسارت کردن فتح بن خاقان ، سوختیم

ابن الرضا

دلم بدون تو محکوم بر پریشانی است
همیشه گوشه نگاهت علاج حیرانی است

سلام حضرت ابن الرضای دوم ما
فدای تو چه قَدَر رافتت خراسانی است

جلوه ی ذات کبریا

دل ما و عنایت دلدار
سر ما خاک مقدم سردار
سر ما هست تشنه ی این دار
کم ندارید میثم تمار

دکمه بازگشت به بالا