به چشمت میهمان کردی تمامِ عمر، زمزم را
به خاکِ تشنه خواندی آیهی بارانِ نمنم را
تویی آن کودکی که از سکوتش درس میریزد
دهان وا کن که بشناسند از هر علم، اَعلَم را
به چشمت میهمان کردی تمامِ عمر، زمزم را
به خاکِ تشنه خواندی آیهی بارانِ نمنم را
تویی آن کودکی که از سکوتش درس میریزد
دهان وا کن که بشناسند از هر علم، اَعلَم را
از فرق تا ابرو ببین با سر چه کردند
نامردمانِ کوفه با حیدر چه کردند
کوفه شده مثلِ مدینه سرد و دلگیر
آن روزها با صورتِ مادر چه کردندبیشتر بخوانید »
تنها دلت نبود که شوق شفا نداشت
حتی طبیب هم به شفایت رضا نداشت
حق میدهم که دیده بدوزی به راه مرگ
دنیای بعد فاطمه دیگر صفا نداشتبیشتر بخوانید »
نمک یا شیر ؟ امشب بر کدام اصرار خواهد کرد
چه شیری روزه اش را با نمک افطار خواهد کرد
نمی دانم چرا در پاسُــــخِ دلشــــوره هایِ شَهر
فقط ” فُزت و ربِّ الکعبه ” را تکرار خواهد کردبیشتر بخوانید »
لیله القدر مرا هست علی قرص قمر
گشته ذکر لب من ناد علی تا به سحر
ها علیًُ بشرًُ کیف بشر ذکر دگر
که ای خدایا به علی از سر جرمم بگذربیشتر بخوانید »
امشب چنان ایتام کوفه بی قرارم
اندازه سی سال میخواهم ببارم
چشمم به در مانده مگر زهرا بیاید
من به وصال فاطمه امیدوارمبیشتر بخوانید »
من نامهام را با تو و قلبم نوشتم
هرچند از این حرفایم کم نوشتم
دیشب برایت غصه خوردم گریه کردم
امشب برای زخم تو مرهم نوشتمبیشتر بخوانید »
بردم تو را ز یاد و به یاد منی هنوز
شبها مرا به اسم، صدا می زنی هنوز
از دامن گناه در افتاده ام به چاه
اما چو ماه در شب من روشنی هنوزبیشتر بخوانید »
تا تَرَک خورد سَرَش دُخترش اُفتاد زمین
دست بگذاشت رویِ معجرش اُفتاد زمین
بیشتر تیغ فرو رفت میانِ اَبرو
تا که از ضَرب علی باسرش اُفتاد زمینبیشتر بخوانید »
شب رسید و سکوت سنگینی
به هیاهوی شهر حاکم شد
با کمی نان به سمت نخلستان
مردی از جنس نور عازم شدبیشتر بخوانید »