شعر شهادت حضرت زهرا س

حیف شد!زندگىِ خوبى بود

 

چشم هایت به آسمان باز و
در سکوتت هزارتا حرف است
لااقل ناله اى بزن خانم
جمله نه…آهِ تو دوتا حرف است…

حرمت ذوی القربی

باغنچه شکست شاخه ی طوبی را
میخواست عزادار کند دنیا را
میرفت که بشکند میان کوچه
پیش همه حرمت ذوی القربی را

مـثلِ ابرِ بهار می بارم

مـثلِ ابرِ بهار می بارم
در عزایِ نگار می بارم

نَفَسم بـَند آمده نفسم
شده ام بی قرار می بارم

انسیه الحورا

یا قادر و یا قاهر و یا من هو الهو
دیگر رسیده صبر صدیقه به یک مو

شب ها فقط ذکرش شده عجل وفاتی
این روزها که درد بسته خنجر از رو

مادرِ کـرب و بلا

شالِ مشکـیِ غمِ تو به گدا قیمت داد
اشکِ روضه به غلامانِ تو حیثیت داد

مادرِ کـرب و بلا… مادرِ گریه… وَالله
فاطمـیه به حرم حُرمت و حُـرِّیت داد

زهرای من

قلبم بدون بودن تو
یک لحظه آرامش نداره
دنیا با من از وقتی رفتی
دیگه سر سازش نداره

ای مسیحا نفسم

ای مسیحا نفسم از چه بریده نفست
رفتی و زود برآرورده شد آخر هوست

با پرزخم چگونه تو شکستی قفست
زتو شرمنده نشد تاکه شوم دادرست

شعله بالا میرفت

هر نقطه ز آیه های کوثر میسوخت
دروازه ی وحیِ حیِّ اکبر میسوخت

از خانه ی وحی شعله بالا میرفت
جبریل میان شعله ی در میسوخت

زهرای اطهر

چنان بخشیده حق بر فاطمه نام عزیزش را
که حتی برده بالا عزتش شأن کنیزش را

بساط فیض عالم بر رضای فاطمه بند است
مقرب می کند زهرای اطهر مستفیضش را

مظلومه

رنگ پاییز به دیوار بهاری اُفتاد
بر در خانه ی خورشید شراری اُفتاد

فاطمه ظرفیت کل  ولایت را داشت
وقت اُفتادن او ایل و تباری اُفتاد.

خلیفه قاتل زهراست

 

سرِ انکار , آخر کار , خواهد رفت بر دارش

خدایا جان من را هم اگر راضی است بردارش

چرا راضی شوم بر بیعتی که از همان اول

به سقط بار آتشبار زهرا بسته شد بارش؟

غزل فاطمیه

این روزها مسیر حیاتش عوض شده
شهر مدینه‌ای که صراطش عوض شده

از یاد رفت «آل محمد» به راحتی
بعد از پیامبر, صلواتش عوض شده

دکمه بازگشت به بالا