شعر گودال قتلگاه

غیرت الله

یش من نیزه ها کم آوردند

به خدا سر نمی دهم به کسی

غیرت الله من خیالت جمع

من که معجر نمی دهم به کسی

 

تو اگر که اجازه ای بدهی

خویش را پهلویت می اندازم

اگر این چند تا عقب بروند

چادرم را رویت می اندازم

 

چقدر می روند و می آیند

فرصت زخم بستنِ من نیست

آمدم درد و دل کنم با تو

جا برای نشستن من نیست

 

جلویش را بگیر تا بلکه

دستم از معجرم بلند شود

تو که شمر را نمی کنی بیرون

پس بگو مادرم بلند شود

 

هر که گیرش نیامده نیزه

تکیه بر سنگ دامنش کرده

همه دیدند دخترت هم دید

شمر رخت تو را تنش کرده

علی اکبرلطیفیان

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا