اشعار روضه

عشق امیرالمونین

 

دائم به سرم فکر علی نیست که هست”

هرشب به لبم ذکر علی نیست که هست” 

دیگر  چه  سعادتی بود  بهتر  از این

در سینه ی من مهر علی نیست که هست”

مهاجر

 

 

حساب و کتاب

 خسته شدم,بریده ام آقا, شتاب کن

 یا انتخاب کن بخرم, یا جواب کن 

 برگشت نمهمان و فنا گشتنم همان

 هرچهپل است پشت سر من خراب کن 

یک روز نه, دو روز نه, بلکه زمانی ست

یک روز نه, دو روز نه, بلکه زمانی ست

 رویم کبود اتفاقی ناگهانی ست

 این رنگ نیلی با تعدّدهای لکّه

 از مشتقات رنگ های ارغوانی ست

مرو که کوچه برای پرت خطر دارد

   مرو که کوچه برای پرت خطر دارد 

 مرو که رد شدن امروز دردسر دارد

مگر نگفت خداوند خلقتت حتّی –

برای صورت تو برگ گل ضرر دارد؟

از پهلوی کبود و چشمی بر آمده

از پهلوی کبود و چشمی بر آمده

حتی صدای لنگه ی در هم در آمده

جای لگد, اصابت سیلی و میخ در

آه ای خدا , چه بر سر این پیکر آمده

گیرم که خانه خانه ی وحی خدا نبود

گیرم که خانه خانه ی وحی خدا نبود

آتش به بیت ام ابیها روا نبود

آن بانویی که حرمت قرآنی اش سزاست

در کوچه اش تهاجم اعدا سزا نبود

دوباره شب شد و سر درد دارد

دوباره شب شد و سر درد دارد

بمیرم باز مادر درد دارد

پس از فصل پر از غم یک سخن گفت:

عزیزم زخم بستر درد دارد

کوچه

ز بی محلی همسایه های این کوچه

دلم گرفته شبیه هوای این کوچه

حسن بگو پسرم جای امن می بینی؟

کجا پناه بگیرم کجای این کوچه؟

ز بی محلی همسایه های این کوچه

ز بی محلی همسایه های این کوچه

دلم گرفته شبیه هوای این کوچه

حسن بگو پسرم جای امن می بینی؟

کجا پناه بگیرم کجای این کوچه؟

دکمه بازگشت به بالا