دست بردار از سرش , جانی ندارد مادرم
شرم کن از حال ما و گریه های خواهرم
دست بردار ای حرامی , راه ما را باز کن
من که کودک نیستم , من بچه شیر حیدرم
دست بردار از سرش , جانی ندارد مادرم
شرم کن از حال ما و گریه های خواهرم
دست بردار ای حرامی , راه ما را باز کن
من که کودک نیستم , من بچه شیر حیدرم
مرگ خود را اگر این گونه تمنا دارد
سالیانیست که در دل غم زهرا دارد
روضهٔ فاطمه یک روضهٔ معمولی نیست
شرح دوران غریبیست که مولا دارد
خلاصه رفت علی و دوباره زینب ماند
به آسمان حسینش ستاره زینب ماند
گذشت آن شب تدفین گذشت آن جا که
به اشکهای حسن در نظاره زینب ماند
نرو که مردم کوفه به فکر آزارند
که از اذیت و از بغض و کینه سرشارند
تو میروی چه کنم با اهالی این شهر
پس از تو حرمت مارا نگه نمی دارند
جاى ناله زدن آماده کنید
تابوتى برا من آماده کنید
فاطمه منتظره باید برم
زود برید یک کفن آماده کنید
چشم هایِ به رنگِ خونَت را
بر پرستارِ خود کمی وا کُن
دلِ من شور می زند بابا
گریه های مرا تماشا کُن
آه … ای کوفه ببین مولای من جان بر لب است
از فراق و دوری زهرا چگونه در تب است…
آه … ای کوفه ببین این دختر دردانه را…
خوب یادت باشد این ناموس حیدر , زینب است
پوریا باقری
(زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها)
در دلم آتشی از داغِ تو بر پا شده است
بیشتر از سرِ ِ شب زخمِ سَرَت وا شده است
لخته خون بسته ببین چادرِ مادر امشب
قامتت سرخ شده , قامتِ من تا شده است
ﻋﻠﯽ از ﭘﺎ اﻓﺘﺎد
ﺧﺒﺮ زﺧﻢ ﺳﺮش ورد زﺑﺎن ﻫﺎ اﻓﺘﺎد
آﺳﻤﺎن ﻫﺎ ﻟﺮزﯾﺪ
ﻧﺎﮔﻬﺎن وﻟﻮﻟﻪ در ﻋﺮش ﻣﻌﻠﯽ اﻓﺘﺎد
کی می کُشد ما را فراق یار, آقا
کی می شوم لایق به یک دیدار ,آقا
هر دفعه قلبت را به یک شیوه شکستم
اما تو بخشیدی مرا هربار, آقا
قول خوب است قول مردانه
قول هایی شبیه افسانه
نه فقط قول عزم جانانه
پای تو سوختن چو پروانه
من از گرسنگی مثِ
یه تیکه استخون شدم
وقتی سرت رو نیزه رفت
من دیگه نصف جون شدم