اشعار شهادت امام حسین ع

بین مقتل

بین مقتل جمعه ای دلگیر می دیدم تو را

در میان نیزه و شمشیر می دیدم تو را

خواب می دیدم که گشته یک کبوتر,سر جدا

در میان خواب و در تعبیر می دیدم تو را

روضه ی ارباب

هیئت – دوباره روضه ی ارباب پاگرفت

باران رحمت دلم از ابتدا گرفت

دست نیاز, زمزمۀ کربلا گرفت

اینجا اگرچه سوخت دل من, شفا گرفت

ای داد بی داد

پاشیده از هم لشگرت ای داد بی داد

افتاده از پا خواهرت ای داد بی داد

افتاده بی دست و علم با مشک خالی

در علقمه آب آورت ای داد بی داد

به گودال خیره است

این قد خمیده ای که به گودال خیره است

مظلومه ی تمام زنان عشیره است

او صاحب مراتب ایمان و غیرت است

اسطوره ی مقاومت و صبرو عفت است

مادر ندارد,

مادر ندارد,           

شاهی که تنها مانده و لشگر ندارد

آنقدر زخمی ست     

,جایی برایبوسه بر پیکر ندارد

در بین گودال,        

افتادهو عمامه ای بر سر ندارد

می دید زینب,       

اما چنیندر خاک و خون باور ندارد

دورش شلوغ است,       

حالا کهتنها مانده و یاور ندارد

می گفت زینب,      

شاید کهقاتل همرهش خنجر ندارد

با گریه می گفت,   

ای کاش میشد پیرهنش را بر ندارد

گودال تنگ است,   

صحرا مگرجایی از این بهتر ندارد

بر روی سینه,     

نیزه نزنوقتی که او سپر ندارد

کشتید اما,      

  دیگر چراانگشت و انگشتر ندارد

وقتی که لب هاش,    

  خشک استتاب خیزران تر ندارد

می گفت دشمن,        

کارشتمام است او که آب آور ندارد

با کینه میزد,      

    می گفتفرقی با خود حیدر ندارد

یک سو رباب است,        

بیچارهتنها مانده و پسر ندارد

صد حیف حالا,        

    آبآمده اما علی اصغر ندارد

یک سو رقیه,       

   غیر ازفرار او چاره ای دیگر ندارد

با تازیانه,        

   دیگرمزن که طاقت این دختر ندارد

ای وای زینب,      

      دربین نامحرم چرا معجر ندارد

 

نیمانجاری

 

چشمش به سوی زینب و

چشمش به سوی زینب و آن را نگاش کرد

هنگامآمدن به سوی ات چکمه پاش کرد


یک نیزه داربغض علی را به سینه داشت

سرنیزه را میان دهان تو جاش کرد 

به یاد لحظه های گودال

هر کسی چیزی مهیّا می کند

عقده ها را از دلش وا می کند

بغض مولا چشمشان را بسته است

کینه ها دارد چه غوغا می کند

روضه‌ی باران

با نام عشق, خلقت انسان شروع شد

جانی گرفت و غصّه به این سان شروع شد

فریادِ طبل, ضجّه‌ی زنجیر, شور سنج

با رعدهای تعزیه‌گردان شروع شد

از هرچه هست و نیست

از هرچه هست و نیستدگر بی نیاز شد
دستکسی که پیش کریمان دراز شد

درلطف با گدا, چه کسی بهتر از حسین؟
لبتر نکرده ایم در خانه باز شد

بر سینه ام

بر سینه ام هنوز چو خنجرنشسته است

آن داغ سرخ , داغ صنوبر نشسته است

یک غم , دو غم که نیست در این سینه ی غریب

صدها هزار ماتم دیگر نشسته است

همان ها

همان ها که علی را پیر کردند

به پای کودکان زنجیر کردند

طوفان اشک

این زندگی بدون تو معنا نمیشود

هرکس نشد به مثل تو منا نمیشود


طوفان اشک و صحنه گودال قتلگاه

بس کن دگر که نیزه تو جا نمیشود

دکمه بازگشت به بالا