اشعار شهادت امام حسین ع

اثری نیست

اثری نیست و یکپیروهنی نیست شده

تکه های بدن پاره تنینیست شده 

آنقدرداد زدم این پسر دخت نبی ست

بینجنجال صدای سخنی نیست شده

دیدم از دور

دیدم از دور اخا پیکرت افتاد به خاک
گونه ی راست خوش منظرت افتاد به خاک

یااخا

یااخا,جانم فدای لحطه های آخرت

ناله از دل می کشیدم با نگاه پیکرت

شمر ملعون آمد و سر را بریده از قفا

مادرت زهرا شده زائر به بالای سرت

سر

قلم به دست گرفتم روان شوم تا سر

به نام حضرت معشوق, اسم انشا؛ سر

مسیر روضه از این جا به سمت شش گوشه ست

فرات , علقمه, گودال, دست سقا, سر

بماند بقیّه اش

کوتاه کن کلام… بماند بقیّهاش

مرده استاحترام… بماند بقیّه اش

از تیرهای حرملهیک تیر مانده بود

آن هم نشدحرام… بماند بقیّه اش

چون سرت

چون سرت بر نیزه می افراشتند

در دلم داغ تو را می کاشتند

زین مصیبت قلب زینب چاک شد

اشک ها با نوک نیزه پاک شد

گوشهٔ مقتل

میرسد از گوشهٔ مقتل صدای مادرش

ایزنا زاده بیا و دست بردار از سرش

گیسوانمادر ما را پریشان می کنی

بیحیا با خنجرت بازی مکن با حنجرش

چند نفر

لشگریان خیره سر, چند نفر به یک نفر؟

فاطمه گشته خون جگر, چند نفر به یکنفر؟

خواهر دل شکسته اش, همره دختران او

زند به سینه و به سر, چند نفر به یک نفر؟

از کودکی

ازکودکی برای تو زحمت کشیده ام

زحمتکشیده ام که به اینجا رسیده ام

سرتاسرزمین و زمان را قدم زدم

ارباببهتر از تو به دنیا ندیده ام

ضجه میزند

بلند بلند پیمبرتان ضجه میزند

بر آنچه آمده سرتان ضجه میزند

کرببلا که نیست قیامت به پاشده

ارض و سمای محشرتان ضجه میزند

دو تا

 

تیر است نشسته بر بدنش … نه یکی دو تا

زخمی ست جای جای تنش… نه یکی دو تا

بی وقفه سوی صورت او سنگ می زدند

شاید رها کند سخنش… نه یکی دو تا

شمر و سنان

 

شمر و سنان دور و برت تاب میخورند

نان را به نرخ کشتن اصحاب میخورند

تنها برای این که لج ام را در آورند

با مشک شان کنار حرم آب میخورند

 علیرضا خاکساری

 

دکمه بازگشت به بالا