اشعار شهادت حضرت ابوالفضل

غرور ساقی

خوردیزمین و حیثیت لشکرم شکست

اصلیترین ستون خیام حرم شکست

فریادهای «انکسری» بی دلیل نیست

دراوج درد تکیه گه آخرم شکست

هُو میکنند مرا

هُو میکنند مرا که زمین خورده ام حسین

با من بگو که آبرویت برده ام حسین ؟؟؟؟

سوگند به موی مادرمان فاطمه – نشد

شرمنده ام که آب نیاورده ام حسین

شق القمر

گر نخیزی تو زجا , کار حسین سخت تر است

نگران حرمم , آبرویم در خطر است

قامت خم شده را هر که ببیند گوید

بی علمدار شده , دست حسین بر کمر است

زحمت هدر رفته

من آب را وقتی فراهم کرده بودم

دل را تهی از ماتم و غم کرده بودم 

قبل از زمانی که بریزد آبرویم

نذرش همه دار و ندارم کرده بودم 

نذر عمو …

یک مشک , یک غیرت که از آن روبرو آمد

طفلی صدا زد بچه ها گویا عمو آمد 

باید به استقبال آب و آبرویش رفت

وقتی عمو از جنگ آب و آبرو آمد 

مسیر علقمه

دست بوست گرچه آمد از هوا تیری سه پر
دید چشمت سوی خیمه می دود آنجا نشست

چشم قمر پیچیده

زلف خوش بوی تو بر هم چقَدَر پیچیده
چشم و ابروی تو بر هم به نظر پیچیده

قوم وخویش!

او صدا میزد ولی سقا خجالت میکشید
از نگاه زینب کبری خجالت میکشید

قمر افتاد

خبر پیچید سقا بهم پیچید
کنار خیمه ها آقا بهم پیچید

عمود

همین که نام بلندش کنار من پیچید

میان هر دو جهان اعتبار من پیچید

شهاب هر چه رها شد به جان خویش خرید

ز بس که ماه حرم در مدار من پیچید

حیف شد …

آمدم آب به خیمه برسانم که نشد

چقدر غصه و غم خوردم از این غم که نشد!

تیرِنامرد اگر یاور مشکم می شد

می شد این آب شود چشمه ی زمزم که نشد

تن پاشیده

این چه ماهی ست که خون صورت او پوشیده ؟

این چه نخلی ست به صحرای عطش خشکیده ؟

این چه سروی ست تبر خورده شکسته ساقه ش ؟

این چه یاسی ست که عطرش همه جا پیچیده ؟

دکمه بازگشت به بالا